از «مهر» تا «هور»
در هزارۀ دوم و سوم پیش از میلاد، بسیار پیشتر از آن که پارتها در ایالت پارساوا یا خراسان امروزی ساکن شوند، اقوامی محلّی در این مناطق زندگی میکردهاند که اطّلاعات چندانی از آنها و زندگیشان در دست نیست. آنچه دربارۀ این اقوام میدانیم در چند عبارت محدود میشود: آنها فلز را میشناختهاند. یکجا نشین بودهاند و در نخستین نمونه از روستاها، دامداری میکردهاند. به شکار میرفتهاند و میکوشیدهاند تا چارپایان علفخوار را اهلی کنند. این اقوام یکجا نشین، نخستین ساکنان سرزمینی هستند که حالا، شهر ما و خانۀ ماست.
سرزمینی که بعدها در هزارۀ پیش از میلاد، ایالت «پارت»، «پارتاوا» یا «پارساوا» نام گرفت، از شمال به سرزمین داها(مرزهای شمال شرقی ترکمنستان فعلی)، از مشرق به آن سوی هریوه(هرات امروزی در غرب کشور افغانستان)، از جنوب به کارامانیا(کرمان امروزی) و از مغرب به ایالت مادها(ایران غربی) محدود بود. ساکنان این سرزمین وسیع، در دامنههای کوهستانی که چشمههای فراوان داشته و مراتع خرّم(رشته کوه بینالود) گوشههایی از زندگی پر رمز و راز خود را در یک دفترچه خاطرات سنگی، برای نواده و ندیدههای دور خود به یادگار گذاشتهاند. آنها روی سنگها و صخرههای این منطقه، تصاویری از حیوانات، شکار و... را نقّاشی کردهاند.
این منطقۀ سنگنگارهای که حالا به نام «دیزدَر» شناخته میشود و در محدودۀ وسیعی از جنوب مشهد پراکنده است، به اذعان کارشناسان 3 تا 5 هزار سال قدمت دارد. این سنگنگارهها، تک فریمهایی از زندگی چند هزار سال پیش را نشان میدهد؛ پس طبیعی است که اگر بخواهیم چرخی در خراسان باستانی بزنیم، گردش خود را از کنار این نقّاشیهای چند هزارساله آغاز کنیم.
نقّاشیهای اجدادِ ندیده
سنگنگارهها در جغرافیای وسیعی در حاشیۀ جنوبی مشهد پراکندهاند. این نقشهای باستانی که بر سنگها کنده شدهاند، از ارتفاعات «دیزدر» در جنوب غربی مشهد، در ابتدای جادّۀ مشهد به شاندیز آغاز میشوند و در ادامۀ پراکندگی خود، به منطقه «کمرمقبولا» در طرقبه میرسند و با فراوانی کمتر تا ارتفاعات «خلج» در جنوب شرقی شهر، ادامه مییابند. بیشترین تراکم این سنگنگارهها امّا در دو منطقه ارتفاعات دیزدر و کمرمقبولا است.
اجداد ما از یک راز علمی مطّلع بودند. آنها میدانستند که به خاطر جنس سنگهای این مناطق، نقشی که روی این سنگها کنده شود، همیشه مقداری روشنتر از زمینۀ خود خواهد بود؛ چرا که آفتاب با تابش گرم خود، هر دو سطح(یعنی سطح سنگ و سطح نقش کشیده شده بر آن) را به یک اندازه دچار تیرگی میکند و به همین خاطر، نقشنگارهها که سطحهای تازهتری به نسبت زمینۀ خود هستند، تا همیشه، مقداری روشنتر باقی خواهند ماند. آنها با استفاده از همین اصل علمی، نقوشی را بر سنگها ترسیم کردهاند که امروز پس از چند هزار سال، هنوز قابل تشخیص است.
مهمترین وجه اعتبار این سنگنگارهها دیرینگی آنهاست. قدمت چند هزارساله میتواند به هر شی، باور یا مفهومی، اعتباری ویژه ببخشد. علاوه بر این، این سنگنگارهها تنها یادگاران اجداد ما از روزگاران پیشین است؛ روزگارانی که تاریخ و دین(به معنای امروز آن) هنوز شکل نگرفته بودند. این نقوش باستانی میتواند پنجرهای به باورها و جهانبینی باستانی پدران و مادران ما باز کند.
سنگنگارههایی که دست طبیعت چند هزار سال آنها را سالم نگه داشته و به ما رسانده است، در روزگار ما، امّا اسیر دست بی مسئولیتیهای فراوان شده است. بخشی از آنها در همین چند سال اخیر به دست معدنکاران که در جستجوی «سنگ لاشه» یکی از کم ارزشترین مصالح در ساختمانسازی هستند، تخریب شده است. بخش دیگری ازاین سنگنگارهها هم به دست زمینخواران قلع و قمع شده است.
با این وجود، سنگنگارهها البتّه تنها آثار به جا مانده از پدران و مادران باستانی ما نیستند. آثار دیگری هم در جغرافیای خراسان وجود دارد که ما را به تاریخ باستانیمان پیوند میدهد.
سفر به سرزمین اشکانیان
بعد از حملۀ اسکندر و تشکیل سلسلۀ «سلوکیان»، این پادشاهان بیگانه، سالها بر امپراتوری ایران حکومت کردند تا سرانجام شماری از سرداران اهل پارت موفّق شدند علیه سلوکیان شورش کرده و دوباره پادشاهانی ایران را بر پهنۀ وسیع ایران زمین حاکم کنند. این سرداران پارتی، بعدتر سلسلۀ «اشکانیان» را تأسیس کردند؛ آن هم در منطقهای تاریخی که زمانی «داراگرد»، «نسا» و «اَبیورد» نام داشت و امروزه شهر «درگز» بر بخشی از بقایای آنها پا گرفته است. تاریخدانها، ابیورد را سرزمین نیاکان اشکانی و شهر باستانی «دارا» را در آن جا میدانند. بر این اساس، شهر دارا که آخرین پادشاه هخامنشی در آن کشته شد، احتمالاً در دامنه کوههای درگز قرار داشته است.
اگرچه شهر تاریخی درگز برای یافتن نشانههای بیشتری از دوران باستان چندان کاوش نشده، امّا با سفری به این شهر میتوان نشانههایی از سرزمین باستانی اشکانیان را دید. مخصوصاً در جایی به نام منطقۀ «بندیان» در سهکیلومتری درگز. بخشی از ویرانههای شهر قدیم «نسا» که زمانی پایتخت اشکانیان بوده در شهر درگز و بخش دیگری از آن در کشور ترکمنستان قرار دارد.
منطقۀ باستانی بندیان هم که کمتر از 30 سال پیش کشف شده، در شمال غرب شهر درگز قرار دارد. بقایایی از یک آتشکدۀ ساسانی در این منطقۀ باستانی از زیر خاک بیرون آمده است. بزرگترین گچبری یافت شده از دوران ساسانی هم اینجا در منطقۀ بندیان درگز به دست آمده است. در این گچبری داستان بهرام گور و پیروزیاش بر اقوام مهاجم نشان داده شده. کاوشهای باستانشناسی که از 1373 در این منطقه آغاز شده همچنان ادامه دارد.
تپّههایی هم در این شهر و اطرافش وجود دارد که احتمال میرود بقایایی از بناهای تاریخی را در خودشان داشته باشند. تپّۀ صاحب جان، تپّۀ کوشک، شاه تپّه، ترکی تپّه و یاریم تپّه بخشی از محوّطههای تاریخی هستند. در برخی از تپّهها مثل تپّۀ کوشک، کاوشهای باستانشناسی انجام شده است.
بازماندۀ معماری ایران باستان
قدمت «چارطاقی بازههور» هم که در حاشیۀ روستای «رباط سفید» در مسیر مشهد به تربت حیدریه قرار دارد، به گواه مطالعات باستانشناسی، به هزارۀ پیش از میلاد و روزگار اشکانیان میرسد.
چارطاقیها بناهایی باستانی، بازمانده از معماری رازآلود ایران کهن هستند. این بناهای مکعّبی، کارکردهای متنوّع امّا عمدتاً آیینی داشتهاند. رصد موقعیّتهای خورشید(و شماری از دیگر ستارگان و سیّارات) از عمده کارکردهای چارطاقیها بوده است. اساساً در ایران باستان(و دیگر تمدّنهای کهن) رصد ستارگان، دانشی مهم و در عین حال کاربردی بوده است. در ایران امّا رصد موقعیّت خورشید هم در جایگاه ویژهای قرار داشته است و این کارکرد خاص را میتوان در بسیاری از بناهای تاریخی بازمانده از ایرانِ کهن دید.
چارطاقی بازههور، یک بنای رفیع مکعّبی شکل است که با سنگهای درشت و ملات گچ و ماسه، بر بالای تپّهای در حاشیۀ رباط سفید و در کنار جادّۀ قدیمی مشهد به تربت حیدریه بنا شده است. ابعاد هر ضلع از این مکعّب، حدود پانزده متر است. بنا دارای سه ورودی است و تنها در ضلع پشت به آفتاب است که ورودی ندارد.
گفته میشود که این چارطاقی در میان دیگر چارطاقیهای به جا مانده، یکی از قدیمیترینِ آنهاست. با این وجود یک بنای تقریباً سالم مانده هم هست و تنها در یکی از اضلاع، به نظر میرسد سازهای الحاقی داشته که از بین رفته است.
سقف چارطاقی بازههور، تلفیقی از دورچینی و قوسزنی است. گفته میشود این سقف یکی از نخستین تجربههای معماران ایرانی برای خلق گنبد بوده است. به گواه مطالعات باستانشناسی، سازۀ گنبد از معماری ایرانی به معماری اسلامی و سپس به معماری اروپا راه یافته است. از این منظر، سقف تقریباً گنبدی بنای بازههور بر اهمیّت تاریخی آن میافزاید.
خانۀ دیو در دل کوهستان
آتشکدۀ «آذر بُرزین مهر» در کنار «آذر گُشنَسپ»(آتش شاهان و رزمیان) و «آذر فَرنبَغ»(آتش روحانیان)، یکی از سه آتشکدۀ بزرگ و محوری ایران باستان بوده است. دربارۀ محلّ این آتش مقدّس که جایگاه نیایش کشاورزان و دققانان بوده، اختلاف نظر وجود دارد. با این همه، به اذعان بسیاری از باستانشناسان، ویرانههای بنایی باستانی در ارتفاعات حاشیهای روستای «فُشتَنق» در بخش «داورزن» سبزوار(منطقۀ باستانی ریوند) احتمالاً همان آتشکدۀ آذر برزین مهر است. وجود گیاه اساطیری «ریواس» در ارتفاعات منطقه و نیز وجود «سرو کشمر» در ناحیهای نزدیک به همین بنا، این احتمال را تقویت میکند. سرو کشمر، درخت کهنسال 1400 سالهای بود که در سال 246 قمری به دستور متوکّل خلیفه عباسی قطع شد. ایرانیها معتقد بودند این درخت از بهشت آمده و به دست زرتشت در کشمر(کاشمر فعلی) کاشته شده است. عمر این آتشکده به پیش از عهد ساسانی، یعنی سالهای 224 تا 651 میلادی میرسد که در دورۀ ساسانی مورد بازسازی قرار گرفته است.
آتشکدۀ آذربرزین مهر در سال 1380 به ثبت ملّی رسیده است. این ویرانهها از سال 1386 توسّط یک گروه باستانشناس لهستانی مورد کاوش و بررسی قرار گرفته است و پس از آن، باستانشناسان فرانسوی و گروههای باستانشناسی ایرانی کاوشهای فراوانی در اطراف این بنا انجام دادهاند.
این بنای باستانی از سنگ لاشه درست شده است که از ارتفاعات اطراف یافت میشود. در قسمتهای پایین بنا، اشکال سنگها منظّمتر است و قطعات درشتتری از سنگها مورد استفاده قرار گرفته است. ویرانههای آتشکدۀ «آذر برزین مهر» در منطقه به «چارطاقی» یا «خانۀ دیو» هم شهرت دارد. آتشکدۀ آذر برزین مهر در میان اهالی منطقه، بنایی رازآلود و اسطورهای است؛ بنایی که افسانههای زیادی را در خود پرورش داده است.
سازههای رازآلود کهندژ
از ارتفاعات ریوند به دشت توس برمیگردیم؛ جایی که کلانشهر مذهبی ایران در دامن آن جای گرفته است. آنچه به عنوان «مشهد» میشناسیم شهری است که حوالی 600 سال قدمت دارد و بر گرداگرد حرم مطهّر امام هشتم(ع) بنا شده است. پیش از آن، مدفن مطهّر حضرت علی بن موسی الرضا(ع) برای چندین قرن، به صورت بقعهای متبرّک، امّا دور از آبادی بود. در سال 791 قمری پس از آن که لشکریان تیمور گورکانی به فرماندهی فرزندش «میرانشاه» توانستند با محاصرۀ چند ماهۀ «تابران» به شهر بتازند، همۀ اهالی تابران را-که به نقل تاریخ بیش از 10 هزار نفر بودند- از دم تیغ گذراندند. در این کشتار تنها آنهایی امان یافتند که به مدفن مطهّر امام هشتم(ع) پناهنده شده بودند.
پناهندگان به حرم مطهّر، پس از ویرانی تابران ترجیح دادند به جای برگشتن به خرابهها در پیرامون همین فضای قدسی، سکنا گزینند و پس از آن بود که اندک اندک شهر مشهد شکل گرفت و البتّه همپای آن، تابران از رونق افتاد.
قدمت شهر تابران امّا به روزگاران پیش از شهادت حضرت رضا(ع) میرسد. تابران احتمالاً برای قرنها یکی از شهرهای آباد ولایت «توس» بوده و چند باری نیز بازسازی شده است. از آن شهر تاریخی و دورههای مختلف سکونت در آن، حالا یک مجموعه تپّۀ باستانی به جا مانده که ویرانههایی از مقرّ حکومتی(کهندژ) را در خود جای داده است. کهندژِ تابرانِ توس هم یکی از آثار به جا مانده از پدران و مادران باستانی ماست.
آنچه امروز به عنوان «شهر توس» میشناسیم، شهرکی است که در حاشیۀ ویرانههای تاریخی شهر تابران بنا شده است. مزار حکیم فردوسی هم که پیکرش به دستور حاکمان محلّی، بیرون از شهر و در ملک شخصیاش به خاک سپرده شد، حالا در حوالی همین مجموعه قرار دارد.
تابران یکی از نمونههای قابل توجّه شهرسازی در ایران کهن است. بخشهایی از ارگ این شهر به لطف باستانشناسان از دل خاک بیرون آمده است و جالب آن که سازههایی در آن وجود دارد که کارکردهای ناشناختهای دارند. شهر باستانی تابران، دیواری پت و پهن هم داشته که بخشهای از این دیوار هنوز پابرجاست و حتّی در مجموعۀ آرامگاه فردوسی هم میتوان قسمتهایی از آن را دید.
به اذعان باستانشناسان، هنوز بخشهای فراوانی از این کهندژ در دل تپّهها مدفون است، امّا از آنجا که امکاناتی برای حفظ و حراست آنها پس از خروج از زیر خاک وجود ندارد، همچنان مدفون ماندهاند. گویا در این سرزمین، هنوز هم خاک، خاک پذیرنده، بهترین مأمن مواریث و گنجینههای تاریخ و فرهنگ است.
- کلمات کلیدی:
- از «مهر» تا «هور»
- خراسان گردی
- خیلی دور خیلی نزدیک
- گشت و گذار