امروز  پنجشنبه ۱ آذر ۱۴۰۳
دلم می‌خواد بازم سمنو بخورم
۱۳۹۴/۰۶/۱۱ تعداد بازدید: ۲۱۲۸
print

دلم می‌خواد بازم سمنو بخورم

دلم می‌خواد بازم سمنو بخورم
 
حسن احمدی فرد
تصویرگر: مهیار چاره جوی
 
 
ننه با آفتابه آب می‌پاشه روی خاک و با جارو می‌افته به جون حیاط. آق داداش گلدونا رو آورده و گذاشته لب حوض. آب حوض برق می‌زنه از تمیزی. تموم دیروز، حوض رو فرچه می‌کشیدم. دست می‌برم تو آب حوض و آب می‌پاشم به گلدونا. ننه می‌گه:
- به سبزه‌ها هم آب بزن.
آب می‌پاشم روی دو تا کوزه‌ای که آق داداش گذاشته وسط گلدونا. آفتاب گرمه و دلچسب. گوشه حیاط می‌شینم روی زمین که گرم بشم. ننه داد می‌زنه:
- دیروز حموم بودی ها.
صدای کلید می‌یاد. آقام در حیاط رو با پا باز می‌کنه و شیرینی به دست می‌یاد تو. آق داداش می‌دوه جلو که جعبه‌ها رو بگیره. آقام می‌گه:
- خودم می‌برم.
پغی می‌خندم. آق داداش چشم غرّه می‌ره که نخند.
ننه دو تا ماهی رو که از سر کوچه خریده، می‌یاره و می‌ندازه توی حوض.  ماهیا انگار از تنگ حوصله‌شون سر رفته بوده، وول می‌خورن توی آب حوض. ننه به آق داداش می‌گه:
- حواست به گربه‌ها باشه.
آق داداش رو می‌کنه به من که:
- حواست به گربه‌ها باشه.
ننه توی اتاق سفره پهن کرده. می‌دوم بالا. همه جای خونه برق می‌زنه از تمیزی. اتاقا انگار بزرگتر شده باشن، جادارتر به نظر می‌یان. ننه ظرف شیرینی رو می‌ذاره کنار سفره. آق داداش یکی از کوزه‌های سبزه رو می‌یاره و می‌ذاره سر سفره و می‌ره تا دوربینش رو بیاره. آقام با آستینای بالا زده وارد اتاق می‌شه و سراغ حوله رو می‌گیره. حوله رو می‌دم به آقام و می‌دوم کنار سفره.
آق داداش با دوربین صد و دهش سر می‌رسه؛ قوطی فیلم دوازده تایی رو در می‌یاره و شروع می‌کنه به جا انداختن فیلم. آقام می‌یاد و سر سفره می‌شینه؛ قرآن رو می‌بوسه و شروع می‌کنه به خوندن. آق داداش می‌گه:
- می‌خوام عکس بگیرم.
ننه می‌چرخه سمت آق داداش. آقام سرشو بالا می‌یاره و به آق داداش نگا می‌کنه. چشمم می‌افته به کاسه سمنو. انگشت می‌کشم به سمنوها. آق داداش داد می‌زنه:
- اونا مال هفت سینه.
ننه می‌زنه پشت دستم. انگشتم رو می‌برم به دهنم. از سرم می‌گذره که چه سمنوی خوشمزه‌ای! ننه می‌گه:
- اینا رو دختر همسایه اونوری آورده؛ معصومه.
سمنوها می‌پره توی حلقم. آقام می‌گه:
- چی شد؟
ننه می‌زنه به پشتم. آق داداش عکس می‌گیره و اتاق برای یه لحظه روشنِ روشن می‌شه. مث اون وقتا که یه دفعه چشمم می‌افته به معصوم...

از رادیو صدای ساز و دهل می‌یاد؛ خوشی می‌افته به دلم؛ دلم می‌خواد بازم سمنو بخورم.  

نظرات

 نام:
 *نظر: