پیرهنی که بوی گلاب می¬ده
۱۳۹۴/۰۶/۱۷ تعداد بازدید: ۱۹۹۶
پیرهنی که بوی گلاب می¬ده
پیرهنی که بوی گلاب میده
همة برفای روی پشت بوم رو میریزم توی حیاط. تمام حیاط پر از برف شده. نه حوض معلومه، نه درخت باغچه. برفا تا لب دیوار حیاط بالا اومدن. پارو رو پرت میکنم گوشة پشت بوم. از همون بالا میپرم پایین و فرو میرم توی برفا. همه جا سفیده. شروع میکنم به کندن تونل توی برفا. میکنم تا میرسم به حوض. حوض پر آبه و ماهیها دارن شنا میکنن. محو تماشای ماهیام که یکی، چند قطره آب میندازه روی صورتم. یعنی کار ماهیاست؟ چشمامو باز میکنم. آق داداش با دست و صورت خیس، بالای سرم وایستاده.
یه صدای مهربون میگه:
- چیکار داری بچّهمو؟ بذار بخوابه.
غلتی میزنم و پتو رو میکشم روی سرم. چشمام که میافته رو هم، از خواب میپرم که مدرسهم دیر شده. میدوم گوشة اتاق، کتابامو میزنم زیر بغلم و میدوم سمت مدرسه. همة بچّهها رفتن سر کلاس. آقای ناظم با خطکش چوبیش دم در وایستاده.
داد میزنه:
- بازم که دیر اومدی.
خطکش رو می بره بالا و میکوبه به پهلوم. چشمامو که باز میکنم، آق داداش وایستاده بالای سرم.
میگه:
-پاشو دیگه. چقدر میخوابی؟
صدای مهربون میگه:
- مدرسه که نداره. بذارین بخوابه.
خوابم مییاد. چشامو باز میکنم و میبندم. خونه بوی نفت و سماور میده. ننه پای سماور نشسته و داره چایی میریزه. سفره پهنه. یکی کنار ننه نشسته که درست نمیبینمش. هیکل محوش، منو یاد «ننه آقا» میندازه. دلم تنگ میشه برای ننه آقا. برای قطیفة سفیدش و پنج تومنی که گوشهش بسته، برای دستای چروکیدهش و ناخونای حنا کردهش. ننه آقا منو دوست داره. ننه آقا که مییاد، نه آقام کاری به کارم داره، نه آق داداش. همة روز رو میشینم پیش ننه آقا و کاراش رو انجام میدم. شبا کنار ننه آقا میخوابم و قصّة «بی بی نگار و سلطون مار» رو گوش میکنم. اون وقت خودم رو شکل پسر پادشاه میبینم که جادوگرا مارش کردن.
ننه میگه:
- پاشو.، ننه آقا اومده.
هنوز شکل پسر پادشام که مار شده، امّا ننه دروغ نمیگه. یعنی ننه آقا اومده؟ از خواب میپرم و روی جام میشینم. ننه آقا، کنار سفرة صبحونه نشسته و داره نون و ماست میخوره. میدوم سمت ننه آقا.
آق داداش داد میزنه:
- اوّل دست و صورتت رو بشور.
میدوم توی حیاط. حوض پر آبه. ماهیا دارن توی زلالی آب شنا میکنن.
یه مشت آب میزنم به صورتم. خواب از کلّهم میپره. نه مدرسه دارم، نه مشق و تمرین. ننه آقا هم که اومده تا چند روز پیش ما باشه. خوشی میافته به دلم. یه مشت دیگه آب میزنم به صورتم.... حالا میتونم برم پیش ننه آقا و بغلش کنم؛ دستش رو ببوسم و سرم رو بذارم روی زانوش؛ پیرهنش رو بو کنم که بوی گلاب میده.