امروز  پنجشنبه ۱ آذر ۱۴۰۳
کوهستان،خاستگاه افسانه ها و اساطیر
۱۳۹۶/۱۱/۰۷ تعداد بازدید: ۲۶۵۲۹
print

کوهستان،خاستگاه افسانه ها و اساطیر

 کوهستان،خاستگاه افسانه ها و اساطیر

 

 

کوه در فرهنگ کهن ایرانی، منشأ حیات دانسته می­شود. در قدیمی­ترین باورهای ایرانی، «مهر» در غاری در دل کوه پا به عرصة زمین می­گذارد و به دنبال آن دیگر عناصر حیات شکل می­گیرند. کوه در باور ایرانی­ها تعالی­بخش روح هم هست و پهلوانان اساطیری با بالا رفتن از البرزکوه، به تعالی می­رسند. آرش هم تنها هنگامی می­تواند «آرش شیوا تیر» باشد که پا بر سر البرزکوه می­نهد.

علاوه بر اساطیر در زندگی جاری هم، کوه و کوهستان منشأ سرسبزی و غنای طبیعت است. برفی که در زمستان، قلّه­های سر به آسمان را سفیدپوش می­کند با فرارسیدن بهار و گرم شدن هوا، چشمه­های زلال را در دامنه­ها می­جوشاند و رود و رودخانه­ها را شکل می­دهد که جان­بخش باغ­ها و مزارع است.

سفر به کوه و بالا رفتن از آن، علاوه برآن که ورزشی مفرح است، نقش بی­بدیلی در آرامش روحی دارد. هر جا کوهی است، علاقه­مندان فراوانی هم دارد که وقت و بی­وقت راه سنگ و صخره­های آن را در پیش می­گیرند و دل به طبیعت بکری می­ سپارند که پناهگاه خستگی­ها و دلمرد­گی­هاست.

در استان­های خراسان هم چندین و چند رشته وجود دارد؛ رشته­کوه­هایی که هر کدام­شان برای اهالی روستاها و شهرهای اطرافش، الهام­بخش و حیات­آفرین هستند. خراسان با وجود آن که منطقه­ای بیابانی است، امّا رشته کوه­هایی هم دارد که به طبیعت این منطقه، تنوّع فراوانی بخشیده­اند.

 

هزارمسجد؛ کوهستان افسانه ­ها

برف­ها که شروع به آب شدن کنند و علف­ها که از زیر برف­ها جوانه بزنند، یعنی بهار «هزارمسجد» از راه رسیده است. آن وقت در کوهستانی که در همة زمستان، سرد و ساکت بوده است، زندگی دوباره جریان می­گیرد. در فصل بهار و بعد از آن در همة روزهای گرم تابستان، شَرشَر آبشارها را می­شود در پیچ و خم درّه­ها شنید و بازی ابرها و آفتاب را در بلندی قلّه­ها تماشا کرد. هزارمسجد، هزار و یک درّه دارد، با ارس­های تنومند و رودخانه­های پرآب؛ و هزار و یک دیواره، با عقاب­هایی که در سنگ و صخره­های آن آشیانه کرده­اند. هزارمسجد یک کوهستان افسانه­ای است. کرمانج­ها قصّه­های فراوانی دارند که در دل درّه و در ستیغ قلّه­های هزارمسجد جان گرفته است. آن­ها شاخه­ای از «کُرد»ها هستند که قرن­هاست در دامنه­های هزارمسجد زندگی می­کنند.

این رشته­کوه از شمال غربی به سمت جنوب شرقی امتداد یافته است. در دامنه‌های سرسبز شمالی این رشته­کوه، منطقة کلات نادری و در ادامه دشت قره­قوم ترکمنستان، در شمال غربی آن شهرستان درگز، در شمال شرقی آن منطقة  قوچان و در جنوب آن دشت مشهد قرار گرفته است. ارتفاعات «کپّه­داغ» در منطقه سرخس بخشی از همین کوهستان است. ارتفاعات «الله­اکبر» در امتداد جادّة درگز به قوچان هم بخش دیگری از هزارمسجد است.

هر کدام از شهرهای اطراف هزارمسجد راهی به این کوهستان دارد. از مشهد یا از کلات نادری و درگز و قوچان و چناران، می­شود راهی به دل این کوهستان پیدا کرد؛ راه­هایی که تا همین سال­های اخیر، مالرو بود و تنها عشایر، سختی­های عبور از آن­ها را تاب می­آوردند. حالا البتّه چند سالی است هزارمسجد، مقصد بسیاری از طبیعتگردها و بیراهه­نوردها شده است. آن­ها از هر طرف که بتوانند وارد کوهستان می­شوند و خودشان را به محدودة مرکزی هزارمسجد می­رسانند؛ جایی که می­شود زیباترین منظره­های طبیعت هزارمسجد را دید؛ منطقه­ای وسیع و کمتر شناخته شده به نام «اُرس سیستان».

هزارمسجد و اولنگ(علفزار)­هایش، ییلاق دامدارهایی است که در دشت­های پایین­دست سکنا دارند. آن­ها هر سال، دام­ هایشان را به دل کوهستان می­آورند. کوچ بهارة عشایر کرمانج، از اوایل بهار آغاز شده و کمی پیش از تابستان کامل می­شود. آن­ها، همة روزهای گرم سال را همین­جا می­مانند؛ جایی که چشمه­های پرآبی دارد و علف­هایش می­تواند دام­هایشان را پروار کند. کرمانج­ها عاشق هزارمسجد و مراتع سرسبزش هستند.

با 3 هزار و 150 متر ارتفاع، قلّة هزارمسجد، بلندترین نقطة کوهستان هزارمسجد است. این قلّه از آن قلّه­هاست که با ماشین می­شود تا بالای آن رفت. هرچند بهتر است آرامش طبیعت را با حضور اتومبیل­ها خدشه­دار نکنیم.

قبل از رسیدن به قلّة اصلی، یک قلّة کوچکتر وجود دارد که مشرف به دشت­ پایین­دست است. منطقة «نورعلی»، جنگل ارس­ها است. جا به جا در دامنه­های آن، درخت­ها و درختچه­های ارس روییده است. اهالی ارس سیستان به این کوه، «آت قولاق» می­گویند که واژه­ای ترکی به معنی «گوش اسب» است. از چشم­انداز آن طرف کوه، یعنی از منطقة نورعلی کوهی که قلّة هزارمسجد بالای آن است، با دو قلّة خود، مثل گوش­های اسب به نظر می­آید.

قلّة هزارمسجد، بیشتر از آن که انتهای یک مخروط باشد، میدانگاهی وسیعی است که مشرف به دشت­های زیر پاست. اهالی هزارمسجد، روی قلّة کوه، یک مسجد سنگی ساخته­اند. آن­ها هر وقت که فرصتی پیش بیاید، به این­جا می­آیند و بز یا گوسفندی را قربانی می­کنند و گوشت قربانی را همین­جا می­پزند.

کرمانج­ها، این کوه را مقدّس می­دانند. آن­ها معتقدند حضرت علی(ع) در حقّ این کوهستان دعا کرده و به سوی این کوهستان اشاره کرده­است. آن­ها پرآبی و سرسبزی هزارمسجد را از همین دعا می­دانند.

 

شاه­ جهان و دامنه­ های عاشقانه­ اش

کرمانج­ها یک رشته­کوه دیگر هم دارند که فاصلة کمی با هزارمسجد دارد. «شایجان» یا «شاه­جهان» رشته­کوه عاشقانه­های کرمانجی است. قهرمانان غیور این قصّه­ها در دامنه­های شاه­جهان در پی به دست آوردن دلدارشان، اسب می­تاخته­اند و تیر می­انداخته­اند. همچنان که قصّه­های کرمانجی بخشی از فرهنگ غنی ایران­زمین است، ارتفاعات شاه­جهان هم ادامة البرزکوه افسانه­ای است. رشته­کوه شاه­جهان که در کتاب­های جغرافی به عنوان «آلاداغ» شناخته می­شود ادامة رشته کوه­های البرز است. «آلاداغ» در قسمت میانی استان خراسان شمالی قرار گرفته­ است.

این کوه­ها با جهت شرقی- غربی از سمت شمال به دشت­های فاروج، شیروان، بجنورد و سملقان و از سمت جنوب به دشت­ های جاجرم، اسفراین و صفی­آباد محدود می­شوند. بلندترین نقطة این رشته­کوه، قلّة «شاه­جهان» است که 3 هزار و 50 متر ارتفاع دارد.

درّه­های شاه­جهان، مثل همه کوهستان­های دیگر، زیستگاه جانوران فراوانی هم هست؛ از روباه و تشی تا کل و بز و پلنگ. امّا هیچ­کدام به فراوانی «پایکا» نیستند. پایکاها، جانوران کوچک امّا چاق و چلّه­ای که لابه­لای سنگ و صخره می­شود آن­ها را دید که یا آفتاب می­گیرند یا مشغول جویدن برگ­ها و ساقه­های علف هستند. بعد از پایکا، روباه، شاید فراوان­ترین جانور شاه­ جهان باشد. روباه­های این منطقه از جنس روباه­های معمولی هستند، با جثّه­ای کوچک و دم پرپشت دراز. در روزهای بهاری، در هر کدام از دامنه­های شاه­جهان که چشم بکشی، حتماً می­توانی پایکا یا روباهی را ببینی که سرش را از لای علف­ها بالا می­آورد و اطرافش را نگاه می­کند.

زنجیرة کاملی از حیات وحش در پیچ و خم درّه­ها یا در ارتفاعات نفس­گیر شاه­جهان زندگی می­کنند؛ زنجیره­ای که از جانوران جونده شروع می­شود و به سم­داران می­رسد. بر بالای این زنجیرة غذایی هم پلنگ­ها حضور دارند.

اهالی روستاهای دامنه­های شاه­جهان و چوپان­هایی که رمه­هایشان را در دامنه­های این منطقه می­چرانند، خاطره­های فراوانی از دیدن پلنگ دارند. پلنگ­ها جانوران محتاطی هستند و معمولاً جایی که آدم­ها، دام­ها و سگ­هایشان باشند، آفتابی نمی­شوند، امّا چراندن رمه­ها در ارتفاعات، شانس روبه­رو شدن با پلنگ را افزایش می­دهد. اهالی البتّه می­دانند که پلنگ­ها کاری به کار رمه­ها ندارند. آن­ها شکار خودشان را دارند. کل و بزها، طعمة اصلی پلنگ­ها هستند؛ البتّه اگر شکار بی رویّه یا تخریب مراتع، جمعیّتشان را کاهش ندهد.

 

 

بینالود؛ رویشگاه شیرین­ترین ریواس­ها

بینالود کوهستانی تاریخی است که بین شهرهای مشهد و نیشابور قرار گرفته است. رشته‌کوه بینالود به طول تقریبیِ ۱۳۰ کیلومتر از شمال شهر نیشابور تا جنوب غربی شهر قوچان کشیده شده‌ است و دشت نیشابور را از دشت مشهد و قوچان جدا می‌کند. سه رودخانة دایمی از این رشته‌کوه سرچشمه می‌گیرند. «کشف‌رود» که در همة دشت مشهد گسترده است؛ «اترک» که تا عمق خراسان شمالی ادامه پیدا می­کند و «کال­شور» که تا کویر سبزوار می­رسد. افزون بر این، رودخانه‌های نسبتاً کم‌آبی همچون رودخانه‌های میرآباد، زشک و طرقبه، اخلمد، بوژان، خرو علیا، بار، و دیزباد علیا در درّه‌های خرم این منطقه جریان دارند که بخش اعظم آب آن­ها صرف آبیاری باغ‌ها و زمین‌های کشاورزی می‌شود.

ییلاقات جنوبی مشهد از روستای «مغان» گرفته تا «طرقبه» و «عنبران» و «دهبار» و «شاندیز» و «ابرده» و «زشک» و «نغندر» و «کنگ»، همه و همه در دامنه­های همین کوهستان قرار گرفته­اند. سمت دیگر این کوهستان هم که در محدودة نیشابور است، پر از روستاهای ییلاقی است با باغ­های خرّم و رودخانه­های پرآب. از «بوژان» و «بوژمهران» گرفته تا «گرینه» و «قدمگاه» و «دررود» و «خرو» و «بار» و «برف­ریز».

کوهستان بینالود، کوهستان صعودهای سبک است. بلندترین قلّة استان خراسان رضوی هم در همین رشته­کوه قرار گرفته است. قلّة شیرباد 3 هزار و 339 متر ارتفاع دارد. این کوهستان چند قلّة مشهور دیگر هم دارد. قلّة «بینالود» با آن که ارتفاع کمتری به نسبت قلّة شیرباد دارد، امّا ازآن شناخته­شده­تر است. قلّة چمن، رویشگاه انواع سبزی­های کوهی و گیاهان دارویی است و قلّة فلسکه، قلّة مورد علاقه کوهنوردهاست. بلندترین نقطۀ رشته‌کوه بینالود، قلّۀ شیرباد با بلندی ۳۴۲۰ متر است که در شمال روستای بوژان (شمال شرقی شهر نیشابور) قرار گرفته‌ است. روستای اخلمد هم در کوهپایه­های بینالود قرار دارد. اخلمد با دیوارة سر به فلک کشیده­اش، بهشت کوهنوردهاست.

در حاشیة جادّة چناران به اخلمد می­توانید دیواره­های بلند 200 تا 300 متری را تماشا کنید که جابه­جای آن می­شود مسیر میخ و پیچ کوهنوردها و ردّ طناب­شان را دید. دیوارة «الله اکبر» شناخته­شده­ترین و در عین حال سخت­ترین دیوارة اخلمد است. این دیواره را می­توانید با جان­پناه زرد رنگی که در میان دیواره به کوه متّصل شده بشناسید. این جان­پناه به احترام یکی از کوهنوردهای شهید، جان­پناه «حسین احمدی» نام گرفته است. کمی پایین­تر یک جان­پناه دیگر را هم در کمرة یکی از دیواره­ها می­توانید ببینید که به یاد کوهنورد پیشکسوت مشهدی، «باقر خورشیدی» نامگذاری شده است.

علاوه بر این­ها بینالود بهترین رویشگاه ریواس است. نه فقط در نیشابور و مشهد که در همة شهرهای بزرگ، ریواس­های بینالود، مشتری­های خودش را دارد. مردم روستاهای دامنة بینالود، پشت در پشت، کارشان پرورش ریواس بوده و هست، آن هم به شیوه­ای سنّتی. ریواس­کارها، همان­طور این محصول ترش و شیرین را به عمل می­آورند که هزاران سال پیش از این به عمل می­آمده است. هیچ عنصر صنعتی در به عمل آوردن ریواس نقشی ندارد. هر چه هست هنر طبیعت است و البتّه سخت­ کوشی مردمی که نانشان را از بوته­های خودروی گیاهی به دست می­آورند که هدیة کوهستان است به کوهپایه­ نشین­ها. 

 

آسمان سیاه­کوه، جولانگاه دال

اهالی «سیاه­کوه» هم رزق و روزی­شان را از دل سنگ و صخره­های این کوهستان به دست می­آورند. سیاه­کوه از شمال به شهر «کاخک»، از شمال غربی به «خانیک»، از غرب به «گستج» و «بیدستان»، از جنوب به «نوبهار» و «کریمو» و از شرق و شمال شرق به «مزدآباد» و «بیناباج» محدود است.

سیاه­کوه به طول تقریبی 30 کیلومتر در راستای شمال شرقی به جنوب شرقی از روستای «آهنگ» آغاز می‌شود و تا « دشت بیاض» امتداد می‌یابد. عرض این کوهستان هم حوالی 12 کیلومتر است که با حرکت به سمت شرق بیشتر هم می‌شود. جاده گناباد به فردوس با مسیر گردنه­ای پر پیچ و خمش، از دل سیاه­کوه می­گذرد.

آسمان سیاه­کوه جولانگاه پرنده­های شکاری بسیاری است اما هیچ­کدام­شان به قدرتمندی «دال» نیستند.

دال­ها، درشت هیکل­ترین پرنده آسمان ایران هستند. آنها حتی از عقاب­های طلایی- که لقب سطان آسمان ایران را یدک می­کشند- هم بزرگترند. دال­ها، عضو مهم خانواده کرکس­ها هستند و تقریبا در همه جغرافیای کوهستانی ایران زیست می­کنند. آنها اگر چه کرکس هستند و وظیفه دارند تا لاشه­ها را از عرصه­های طبیعی پاکسازی کنند اما هر از گاه به سراغ جاندارها هم می­روند. دال­­ها حتی می­توانند داغ بره­های نوزاده را به دل چوپان­ها بگذارند.

دال­ها البته این روزها، حال و روز خوشی ندارند. آنها که روزگاری در همه کوهستان­ها، حکمفرمایی می­کردند حالا اما با تخریب گسترده زیستگاه­هایشان و دست اندازی بشر به عرصه­های طبیعی، نه جایی برای زیست دارند و نه غذای چندانی برای خوردن. باورهای غلط هم کار را برای این پرنده­های درشت­هیکل، سخت­ کرده است. اعتقاد به شوم بودن دال­ها و اینکه خون این پرنده­ می­تواند منشا عمر دراز باشد، باورهای بی­پایه­ای است که حیات یکی از زیستمندان در عرصه­های طبیعی را به خطر انداخته است؛ بی توجه به این که حذف تدریجی حلقه مهمی از چرخه حیات زیست بوم، می­تواند همه زنجیره حیات را- که ما آدم­ها هم جزو آن هستیم- تحت تأثیر قرار بدهد. دال­ها که روزگاری در آسمان همه کوهستان­های ایران دیده می شدند، حالا آن قدر کم شده­اند، که دیدن­شان را باید خوش شانسی به حساب آورد و تنها بخشی از بلایی است که ما دانسته و ندانسته بر سر کوهستان­هایمان درآورده­ایم.

 

 

 

نظرات

 نام:
 *نظر: