کوه در فرهنگ کهن ایرانی، منشأ حیات دانسته میشود. در قدیمیترین باورهای ایرانی، «مهر» در غاری در دل کوه پا به عرصة زمین میگذارد و به دنبال آن دیگر عناصر حیات شکل میگیرند. کوه در باور ایرانیها تعالیبخش روح هم هست و پهلوانان اساطیری با بالا رفتن از البرزکوه، به تعالی میرسند. آرش هم تنها هنگامی میتواند «آرش شیوا تیر» باشد که پا بر سر البرزکوه مینهد.
علاوه بر اساطیر در زندگی جاری هم، کوه و کوهستان منشأ سرسبزی و غنای طبیعت است. برفی که در زمستان، قلّههای سر به آسمان را سفیدپوش میکند با فرارسیدن بهار و گرم شدن هوا، چشمههای زلال را در دامنهها میجوشاند و رود و رودخانهها را شکل میدهد که جانبخش باغها و مزارع است.
سفر به کوه و بالا رفتن از آن، علاوه برآن که ورزشی مفرح است، نقش بیبدیلی در آرامش روحی دارد. هر جا کوهی است، علاقهمندان فراوانی هم دارد که وقت و بیوقت راه سنگ و صخرههای آن را در پیش میگیرند و دل به طبیعت بکری می سپارند که پناهگاه خستگیها و دلمردگیهاست.
در استانهای خراسان هم چندین و چند رشته وجود دارد؛ رشتهکوههایی که هر کدامشان برای اهالی روستاها و شهرهای اطرافش، الهامبخش و حیاتآفرین هستند. خراسان با وجود آن که منطقهای بیابانی است، امّا رشته کوههایی هم دارد که به طبیعت این منطقه، تنوّع فراوانی بخشیدهاند.
هزارمسجد؛ کوهستان افسانه ها
برفها که شروع به آب شدن کنند و علفها که از زیر برفها جوانه بزنند، یعنی بهار «هزارمسجد» از راه رسیده است. آن وقت در کوهستانی که در همة زمستان، سرد و ساکت بوده است، زندگی دوباره جریان میگیرد. در فصل بهار و بعد از آن در همة روزهای گرم تابستان، شَرشَر آبشارها را میشود در پیچ و خم درّهها شنید و بازی ابرها و آفتاب را در بلندی قلّهها تماشا کرد. هزارمسجد، هزار و یک درّه دارد، با ارسهای تنومند و رودخانههای پرآب؛ و هزار و یک دیواره، با عقابهایی که در سنگ و صخرههای آن آشیانه کردهاند. هزارمسجد یک کوهستان افسانهای است. کرمانجها قصّههای فراوانی دارند که در دل درّه و در ستیغ قلّههای هزارمسجد جان گرفته است. آنها شاخهای از «کُرد»ها هستند که قرنهاست در دامنههای هزارمسجد زندگی میکنند.
این رشتهکوه از شمال غربی به سمت جنوب شرقی امتداد یافته است. در دامنههای سرسبز شمالی این رشتهکوه، منطقة کلات نادری و در ادامه دشت قرهقوم ترکمنستان، در شمال غربی آن شهرستان درگز، در شمال شرقی آن منطقة قوچان و در جنوب آن دشت مشهد قرار گرفته است. ارتفاعات «کپّهداغ» در منطقه سرخس بخشی از همین کوهستان است. ارتفاعات «اللهاکبر» در امتداد جادّة درگز به قوچان هم بخش دیگری از هزارمسجد است.
هر کدام از شهرهای اطراف هزارمسجد راهی به این کوهستان دارد. از مشهد یا از کلات نادری و درگز و قوچان و چناران، میشود راهی به دل این کوهستان پیدا کرد؛ راههایی که تا همین سالهای اخیر، مالرو بود و تنها عشایر، سختیهای عبور از آنها را تاب میآوردند. حالا البتّه چند سالی است هزارمسجد، مقصد بسیاری از طبیعتگردها و بیراههنوردها شده است. آنها از هر طرف که بتوانند وارد کوهستان میشوند و خودشان را به محدودة مرکزی هزارمسجد میرسانند؛ جایی که میشود زیباترین منظرههای طبیعت هزارمسجد را دید؛ منطقهای وسیع و کمتر شناخته شده به نام «اُرس سیستان».
هزارمسجد و اولنگ(علفزار)هایش، ییلاق دامدارهایی است که در دشتهای پاییندست سکنا دارند. آنها هر سال، دام هایشان را به دل کوهستان میآورند. کوچ بهارة عشایر کرمانج، از اوایل بهار آغاز شده و کمی پیش از تابستان کامل میشود. آنها، همة روزهای گرم سال را همینجا میمانند؛ جایی که چشمههای پرآبی دارد و علفهایش میتواند دامهایشان را پروار کند. کرمانجها عاشق هزارمسجد و مراتع سرسبزش هستند.
با 3 هزار و 150 متر ارتفاع، قلّة هزارمسجد، بلندترین نقطة کوهستان هزارمسجد است. این قلّه از آن قلّههاست که با ماشین میشود تا بالای آن رفت. هرچند بهتر است آرامش طبیعت را با حضور اتومبیلها خدشهدار نکنیم.
قبل از رسیدن به قلّة اصلی، یک قلّة کوچکتر وجود دارد که مشرف به دشت پاییندست است. منطقة «نورعلی»، جنگل ارسها است. جا به جا در دامنههای آن، درختها و درختچههای ارس روییده است. اهالی ارس سیستان به این کوه، «آت قولاق» میگویند که واژهای ترکی به معنی «گوش اسب» است. از چشمانداز آن طرف کوه، یعنی از منطقة نورعلی کوهی که قلّة هزارمسجد بالای آن است، با دو قلّة خود، مثل گوشهای اسب به نظر میآید.
قلّة هزارمسجد، بیشتر از آن که انتهای یک مخروط باشد، میدانگاهی وسیعی است که مشرف به دشتهای زیر پاست. اهالی هزارمسجد، روی قلّة کوه، یک مسجد سنگی ساختهاند. آنها هر وقت که فرصتی پیش بیاید، به اینجا میآیند و بز یا گوسفندی را قربانی میکنند و گوشت قربانی را همینجا میپزند.
کرمانجها، این کوه را مقدّس میدانند. آنها معتقدند حضرت علی(ع) در حقّ این کوهستان دعا کرده و به سوی این کوهستان اشاره کردهاست. آنها پرآبی و سرسبزی هزارمسجد را از همین دعا میدانند.
شاه جهان و دامنه های عاشقانه اش
کرمانجها یک رشتهکوه دیگر هم دارند که فاصلة کمی با هزارمسجد دارد. «شایجان» یا «شاهجهان» رشتهکوه عاشقانههای کرمانجی است. قهرمانان غیور این قصّهها در دامنههای شاهجهان در پی به دست آوردن دلدارشان، اسب میتاختهاند و تیر میانداختهاند. همچنان که قصّههای کرمانجی بخشی از فرهنگ غنی ایرانزمین است، ارتفاعات شاهجهان هم ادامة البرزکوه افسانهای است. رشتهکوه شاهجهان که در کتابهای جغرافی به عنوان «آلاداغ» شناخته میشود ادامة رشته کوههای البرز است. «آلاداغ» در قسمت میانی استان خراسان شمالی قرار گرفته است.
این کوهها با جهت شرقی- غربی از سمت شمال به دشتهای فاروج، شیروان، بجنورد و سملقان و از سمت جنوب به دشت های جاجرم، اسفراین و صفیآباد محدود میشوند. بلندترین نقطة این رشتهکوه، قلّة «شاهجهان» است که 3 هزار و 50 متر ارتفاع دارد.
درّههای شاهجهان، مثل همه کوهستانهای دیگر، زیستگاه جانوران فراوانی هم هست؛ از روباه و تشی تا کل و بز و پلنگ. امّا هیچکدام به فراوانی «پایکا» نیستند. پایکاها، جانوران کوچک امّا چاق و چلّهای که لابهلای سنگ و صخره میشود آنها را دید که یا آفتاب میگیرند یا مشغول جویدن برگها و ساقههای علف هستند. بعد از پایکا، روباه، شاید فراوانترین جانور شاه جهان باشد. روباههای این منطقه از جنس روباههای معمولی هستند، با جثّهای کوچک و دم پرپشت دراز. در روزهای بهاری، در هر کدام از دامنههای شاهجهان که چشم بکشی، حتماً میتوانی پایکا یا روباهی را ببینی که سرش را از لای علفها بالا میآورد و اطرافش را نگاه میکند.
زنجیرة کاملی از حیات وحش در پیچ و خم درّهها یا در ارتفاعات نفسگیر شاهجهان زندگی میکنند؛ زنجیرهای که از جانوران جونده شروع میشود و به سمداران میرسد. بر بالای این زنجیرة غذایی هم پلنگها حضور دارند.
اهالی روستاهای دامنههای شاهجهان و چوپانهایی که رمههایشان را در دامنههای این منطقه میچرانند، خاطرههای فراوانی از دیدن پلنگ دارند. پلنگها جانوران محتاطی هستند و معمولاً جایی که آدمها، دامها و سگهایشان باشند، آفتابی نمیشوند، امّا چراندن رمهها در ارتفاعات، شانس روبهرو شدن با پلنگ را افزایش میدهد. اهالی البتّه میدانند که پلنگها کاری به کار رمهها ندارند. آنها شکار خودشان را دارند. کل و بزها، طعمة اصلی پلنگها هستند؛ البتّه اگر شکار بی رویّه یا تخریب مراتع، جمعیّتشان را کاهش ندهد.
بینالود؛ رویشگاه شیرینترین ریواسها
بینالود کوهستانی تاریخی است که بین شهرهای مشهد و نیشابور قرار گرفته است. رشتهکوه بینالود به طول تقریبیِ ۱۳۰ کیلومتر از شمال شهر نیشابور تا جنوب غربی شهر قوچان کشیده شده است و دشت نیشابور را از دشت مشهد و قوچان جدا میکند. سه رودخانة دایمی از این رشتهکوه سرچشمه میگیرند. «کشفرود» که در همة دشت مشهد گسترده است؛ «اترک» که تا عمق خراسان شمالی ادامه پیدا میکند و «کالشور» که تا کویر سبزوار میرسد. افزون بر این، رودخانههای نسبتاً کمآبی همچون رودخانههای میرآباد، زشک و طرقبه، اخلمد، بوژان، خرو علیا، بار، و دیزباد علیا در درّههای خرم این منطقه جریان دارند که بخش اعظم آب آنها صرف آبیاری باغها و زمینهای کشاورزی میشود.
ییلاقات جنوبی مشهد از روستای «مغان» گرفته تا «طرقبه» و «عنبران» و «دهبار» و «شاندیز» و «ابرده» و «زشک» و «نغندر» و «کنگ»، همه و همه در دامنههای همین کوهستان قرار گرفتهاند. سمت دیگر این کوهستان هم که در محدودة نیشابور است، پر از روستاهای ییلاقی است با باغهای خرّم و رودخانههای پرآب. از «بوژان» و «بوژمهران» گرفته تا «گرینه» و «قدمگاه» و «دررود» و «خرو» و «بار» و «برفریز».
کوهستان بینالود، کوهستان صعودهای سبک است. بلندترین قلّة استان خراسان رضوی هم در همین رشتهکوه قرار گرفته است. قلّة شیرباد 3 هزار و 339 متر ارتفاع دارد. این کوهستان چند قلّة مشهور دیگر هم دارد. قلّة «بینالود» با آن که ارتفاع کمتری به نسبت قلّة شیرباد دارد، امّا ازآن شناختهشدهتر است. قلّة چمن، رویشگاه انواع سبزیهای کوهی و گیاهان دارویی است و قلّة فلسکه، قلّة مورد علاقه کوهنوردهاست. بلندترین نقطۀ رشتهکوه بینالود، قلّۀ شیرباد با بلندی ۳۴۲۰ متر است که در شمال روستای بوژان (شمال شرقی شهر نیشابور) قرار گرفته است. روستای اخلمد هم در کوهپایههای بینالود قرار دارد. اخلمد با دیوارة سر به فلک کشیدهاش، بهشت کوهنوردهاست.
در حاشیة جادّة چناران به اخلمد میتوانید دیوارههای بلند 200 تا 300 متری را تماشا کنید که جابهجای آن میشود مسیر میخ و پیچ کوهنوردها و ردّ طنابشان را دید. دیوارة «الله اکبر» شناختهشدهترین و در عین حال سختترین دیوارة اخلمد است. این دیواره را میتوانید با جانپناه زرد رنگی که در میان دیواره به کوه متّصل شده بشناسید. این جانپناه به احترام یکی از کوهنوردهای شهید، جانپناه «حسین احمدی» نام گرفته است. کمی پایینتر یک جانپناه دیگر را هم در کمرة یکی از دیوارهها میتوانید ببینید که به یاد کوهنورد پیشکسوت مشهدی، «باقر خورشیدی» نامگذاری شده است.
علاوه بر اینها بینالود بهترین رویشگاه ریواس است. نه فقط در نیشابور و مشهد که در همة شهرهای بزرگ، ریواسهای بینالود، مشتریهای خودش را دارد. مردم روستاهای دامنة بینالود، پشت در پشت، کارشان پرورش ریواس بوده و هست، آن هم به شیوهای سنّتی. ریواسکارها، همانطور این محصول ترش و شیرین را به عمل میآورند که هزاران سال پیش از این به عمل میآمده است. هیچ عنصر صنعتی در به عمل آوردن ریواس نقشی ندارد. هر چه هست هنر طبیعت است و البتّه سخت کوشی مردمی که نانشان را از بوتههای خودروی گیاهی به دست میآورند که هدیة کوهستان است به کوهپایه نشینها.
آسمان سیاهکوه، جولانگاه دال
اهالی «سیاهکوه» هم رزق و روزیشان را از دل سنگ و صخرههای این کوهستان به دست میآورند. سیاهکوه از شمال به شهر «کاخک»، از شمال غربی به «خانیک»، از غرب به «گستج» و «بیدستان»، از جنوب به «نوبهار» و «کریمو» و از شرق و شمال شرق به «مزدآباد» و «بیناباج» محدود است.
سیاهکوه به طول تقریبی 30 کیلومتر در راستای شمال شرقی به جنوب شرقی از روستای «آهنگ» آغاز میشود و تا « دشت بیاض» امتداد مییابد. عرض این کوهستان هم حوالی 12 کیلومتر است که با حرکت به سمت شرق بیشتر هم میشود. جاده گناباد به فردوس با مسیر گردنهای پر پیچ و خمش، از دل سیاهکوه میگذرد.
آسمان سیاهکوه جولانگاه پرندههای شکاری بسیاری است اما هیچکدامشان به قدرتمندی «دال» نیستند.
دالها، درشت هیکلترین پرنده آسمان ایران هستند. آنها حتی از عقابهای طلایی- که لقب سطان آسمان ایران را یدک میکشند- هم بزرگترند. دالها، عضو مهم خانواده کرکسها هستند و تقریبا در همه جغرافیای کوهستانی ایران زیست میکنند. آنها اگر چه کرکس هستند و وظیفه دارند تا لاشهها را از عرصههای طبیعی پاکسازی کنند اما هر از گاه به سراغ جاندارها هم میروند. دالها حتی میتوانند داغ برههای نوزاده را به دل چوپانها بگذارند.
دالها البته این روزها، حال و روز خوشی ندارند. آنها که روزگاری در همه کوهستانها، حکمفرمایی میکردند حالا اما با تخریب گسترده زیستگاههایشان و دست اندازی بشر به عرصههای طبیعی، نه جایی برای زیست دارند و نه غذای چندانی برای خوردن. باورهای غلط هم کار را برای این پرندههای درشتهیکل، سخت کرده است. اعتقاد به شوم بودن دالها و اینکه خون این پرنده میتواند منشا عمر دراز باشد، باورهای بیپایهای است که حیات یکی از زیستمندان در عرصههای طبیعی را به خطر انداخته است؛ بی توجه به این که حذف تدریجی حلقه مهمی از چرخه حیات زیست بوم، میتواند همه زنجیره حیات را- که ما آدمها هم جزو آن هستیم- تحت تأثیر قرار بدهد. دالها که روزگاری در آسمان همه کوهستانهای ایران دیده می شدند، حالا آن قدر کم شدهاند، که دیدنشان را باید خوش شانسی به حساب آورد و تنها بخشی از بلایی است که ما دانسته و ندانسته بر سر کوهستانهایمان درآوردهایم.