صخره ها چشم دارند
۱۳۹۵/۱۰/۱۶ تعداد بازدید: ۲۵۷۷۸
صخره ها چشم دارند
آرش ربّانی
خواب زمستانی آخرین ساختة فیلمساز ترکیهای، نوری بیلگه جیلان است که در شصت و هفتمین دورة جشنوارهی فیلم کن توانست نخل طلایی را از آن خود کند. جیلان، عکّاس و فیلمساز ترکیهای فیلمنامه را با کمک همسرش، ابرو نوشته است. نوری بیلگه جیلان متولّد 1959 در استانبول است و فعّالیت هنری خود را با عکّاسی شروع کرد. عکسهایی که او میگرفت، بعدها لوکیشن بسیاری از فیلمهایش شدند. از جمله همین فیلم خواب زمستانی.
در هتلی در دل کوهها و صخرههایی که با چشمانی گشاده به ما زل زدهاند تا ما درونشان را ببینیم، آیدین، صاحب هتل که در جوانی در استانبول تئاتر میخوانده و بازیگر بوده، همراه با همسر زیبا و خیلی جوانتر از خودش، نهال و خواهر مطّلقهاش، نجلا در طبیعت زمستانی منطقه در رفاه و آرامش ظاهری زندگی یکنواختی را میگذرانند. آیدین ظاهراً تنها پسر حقیقی پدر است و تمام مایملک او را به ارث برده و آنطور که خودش میگوید بر خلاف میلش مجبور شده تئاتر را رها کند و به روستای آبا و اجدادیاش بازگردد تا به میراث پدر بپردازد و نقش پادشاه را در این روستا بازی کند؛ کاری که قطعاً در استانبول نمیتوانسته انجام دهد. و شاید به همین دلیل است که به زادگاهش برگشته تا شاید بتواند اندیشههای خودش را به خورد روستاییان بدهد. فیلم با تصویری از آیدین در دل صخرهها و درختان و طبیعت زرد و خشک زمستانی شروع میشود که خود نشانهای است از پیری و خداوندگار بودن وی در روستایی دور افتاده. و بعد چهرة بیروح، ولی مغرور آیدین که به توریستها زل زدهاست. همین تصویر کوتاه میتواند تمام شخصیّت آیدین را در فیلم بازگو کند؛ فردی مغرور که میخواهد عقایدش را به اطرافیان تحمیل کند، امّا اتّفاقاتی میافتد که وی را برآن میدارد تا به درون خود سفر کند و رفتار خود را تصحیح کند. وی همچنین در روزنامهای محلّی – از روی شکم سیری و پز روشنفکری- مقالاتی در باب موضوعات مختلف مینویسد و به همه چیز خرده میگیرد که این کار هم کمکم با واکنش نجلا روبرو میشود. این یکنواختی سکرتآور زمستانی را پسر بچّهای به هم میریزد. او به سمت ماشین آیدین سنگی پرتاب میکند تا به حساب خودش انتقام پدرش، اسماعیل را از او بگیرد. چرا که آیدین اموال او را به دلیل عدم پرداخت اجاره مصادره کردهاست. این اتّفاق و حضور مکرّر برادر اسماعیل، حاج حمدی برای دستبوسی و بخشش باعث میشود که این جنگ طبقاتی با وضوح بیشتری دیده شود. مخصوصاً سکانس دستبوسی پسربچّه که نوعی حظ بردن را در رفتار و حرکات آیدین میتوان دید. با این اتّفاق به تدریج چهرة دیگر آیدین و خانوادة او را میبینیم. حالا دیگر اعضای خانواده روبهروی هم میایستند و در برابر هم واکنش نشان میدهند. نجلا در ابتدای فیلم خواهری بود دلسوز و به فکر برادر، امّا به تدریج میفهمیم که وی از سر ناچاری و اینکه این هتل سهم او نیز هست، در آنجا به سر میبرد. نهال زنی است که رابطهاش با شوهرش به هر دلیلی رو به اضمحلال است و دل به کارهای خیریّه بستهاست و برای خودش اسم و رسمی به هم زده است، امّا به محض اینکه پای آیدین به این کار باز میشود، با او برخورد میکند و البتّه که آیدین با آن لبخند و نگاه عاقل اندر سفیه و نگاه از بالا به پایین خود به نهال، به جای نقش شوهر، نقش پدر او را بازی میکند.