همسفر با مهمان های زمستانی
۱۳۹۶/۰۲/۳۰ تعداد بازدید: ۲۵۹۸۳
همسفر با مهمان های زمستانی
با شروع فصل سرما، مهمانی آغاز میشود. مهمانها از راه دور میرسند و چند ماهی در کنار ما هستند؛ بعد خداحافظی می کنند و به راهشان ادامه میدهند.
زمستان که میرسد، مهاجرت پرندگان، از عرضهای شمالی به سوی مناطق گرمسیری آغاز میشود و از آنجا که کشور ما هم در مسیر این مهاجرت سالانه قرار دارد، از اواسط پاییز میشود گونههای فراوانی از پرندههای مهاجر را دید که در تالابها جا خوش کردهاند. به زودی با گرم شدن هوا، مهاجرت دوبارة پرندگان آغاز میشود و این مهمانان زمستانه کشور ما را به قصد عرضهای شمالی ترک میکنند. آمدن پرندگان مهاجر نشانة روزهای سرد زمستان و رفتنشان نشانة رسیدن بهار است. جغرافیای پهناور خراسان هم دو تالاب دارد که در سرتاسر زمستان، میزبان پرندگان مهاجر است.
تالاب سیرخون، ایستگاه پرندههای مهاجر
تالاب «سیرخون» ایستگاه مهمّ پرندههای مهاجر در کریدور پروازیشان از عرضهای شمالی به سمت مناطق جنوبی و در مسیر بازگشتشان به سرزمینهای شمالی است. این تالاب، بیشتر از آنکه تالاب باشد، یک کال(مسیل) است که آبهای شور سطح کویر را -که حاصل بارشهای گاه و بیگاه است- به پایین دست میرساند.برای همین هم اهالی آن را به نام «کال شور» میشناسند، امّا پشت بند خاکی کال شور، آب جمع شده و تالاب بزرگی ساخته است.
اوّل صبح است. از جادّة «سنگان» آمدهایم و برای اینکه راه را کوتاهتر کنیم، میانبر زدهایم به دل «جنگل دوکوهه». و این جنگل بیشتر از آنکه جنگلی باشد، مطابق معیارهای شناخته شده، کویر است؛ دارای طبیعتی چنان خشک که در آن، انبوه تاغهای تکیده، میتواند نام «جنگل» بگیرد. این طبیعت البتّه همیشه هم این قدر خشک نیست. بهار که برسد، همین ردیفهای در هم بر هم تاغ، غرق در شکوفههای گلبهی میشود و دور نیست که همان منظرههای بهاری سبب شده تا اهالی خواف به تاغزار حاشیة جادّة سنگان، «جنگل» بگویند. امّا در دل دشت دو تا کوه تکیه داده به هم نیز قد کشیدهاند که وجه تسمیّة این تاغزار را کامل میکنند. کمی جلوتر، تالاب رخ مینماید با انبوه نیهای به زردی نشستهاش.
باران گرفته است؛ از آن بارانهای ریز که دیده نمیشوند، امّا پس از دقایقی همة لباسها را تر میکند. خاک بیابان نرم است. باران انگار نتوانسته باشد آن قدرها در این خاک نرم نفوذ کند، تنها لایهای کم عرض از خاک را به گِل بدل کرده است. گل ها به کفش میچسبد و راه رفتن را سخت میکند. بوی خاک و باران در هواست. سراسر دشت هموار اطراف، زیر باران است. ابرهای تیره تا چشم کار میکند، روی بیابان سایه انداختهاند. بیابان هیچ علفی ندارد. تنها بوتههای سپنج(اسفند) است که جا به جا روییدهاند.
از بالای تپّهای که مشرف به تالاب است، نقطههای سیاه جنبندهای را میشود روی آب دید؛ منظرة آشنای همة آبگیرهای ایران در زمستان. از شیب تپّه که پایین میرویم، مرغابیها انگار حضور غریبهها آزارشان بدهد، روی آبهای سبز تالاب میدوند و بعد پر میکشند و به هوا بر میخیزند. آب نسبتاً آرام تالاب موج بر میدارد و تصویر نیها در آب محو میشود.
یک طرف بند خاکی با تورهای فلزی درشت و قلوه سنگهای درشتتر شکل پیدا کرده و طرف دیگرش، تل خاک است که تا لبة آب، پایین رفته است. درازای بند 100 متری میشود که کمر رودخانه را قطع کرده است. سمت خاکی بند، همان سمت تالاب است. از سمت سنگی بند، یک جوی آب به سمت پایین دست در جریان است. گزهای حاشیة تالاب شاخ و برگ دواندهاند. از وسط تالاب هم نیهای بلند، قد کشیدهاند و به خوشه نشستهاند. باد که میوزد، خوشههای زرد نی، این طرف و آن طرف میروند.
کنار جوی آب پایین دست بند، خاک شوره زده و جا به جا، کپّههای بلور نمک را میشود دید. سفیدی نمکها آدم را به هوس میاندازد. تکّهای از بلورها را به زبانم میرسانم. آن قدرها، شوری ندارد و نشان میدهد که آب تالاب افزون بر نمک، از املاح دیگر هم سرشار است.
از پشت تپّهای که این طرف آب، مشرف به تالاب است، راهمان را به طرف بالا دست کج میکنیم. هر چه کمتر در تیررس نگاه پرندهها باشیم، شانس بیشتری داریم که آنها را از نزدیک ببینیم. باران کمتر شده و هوا روشنتر شده است. حالا تا چشم کار میکند، میشود امتداد تالاب را دید که پیچ و تاب خورده و در دل افق گم شده است. همچنان از پشت تپّه جلو میرویم. بوی نم تالاب هوا را پر کرده است. از پشت تپّه هم صدای پرندهها واضحتر شنیده میشود که بیخبر از چند غریبه در این طرف تپّه، مشغول جست و خیز در آب تالاب هستند. توی یکی از شیارها کمین میکنیم. دو تا چنگر نوک سفید، چند متر آن طرفتر دارند شنا میکنند. چند تا اردک سرسبز هم هستند که هی در آب فرو میروند و بالا میآیند. خوتکاها و آنقوتها هستند و همة پرندههای خانوادة مرغابیها و غازها که عکسشان را در سایت پرندگان ایران دیدهام. نمیتوانم منظره ای را که میبینم، باور کنم. حال آدمی را دارم که ناگهان در لوکیشن یک فیلم ماورایی از خواب بیدار شده است.
بیش از ۲۵ گونه پرندگان آبزی و کنار آبزی از جمله گونههای نادری مثل «اردک مرمری»، «اردک بلوطی»، «فیلوش» و گونههای دیگری مثل «اردک سیاه» «اردک سرحنایی»، «اردک تاجدار»، «حواصیل خاکستری»، «حواصیل ارغوانی»، «باکلان»، «کشیم کوچک»، «کشیم بزرگ»، «خوتکا»، «چنگر»، «آنقوت» و «گیلار» و بسیاری از گونههای دیگر در این تالاب مشاهده شدهاند.
چطور به تالاب سیرخون برسیم؟
تالاب سیرخون، نگینی سبز در وسط بیابانهای خشک شهرستان خواف در خراسان رضوی، چسبیده به کویر «آدم مرده» است. خواف یک سرزمین باستانی است، در مسیر تاریخی نیشابور به هرات؛ شهری تکیده در دل دشتی هموار. برای سفر به تالاب باید ابتدا به شهر خواف سفر کنید و از آنجا در مسیر خواف به قاین برانید. جاده تالاب کمی بالاتر از نشتیفان از جادّة اصلی جدا میشود. تالاب سیرخون نزدیک روستاهای نیازآباد، بهدادین و مژن آباد است و نشتیفان، نزدیکترین شهر به آن است. این تالاب در منتهیالیه جنوب خراسان رضوی قرار گرفته است؛ جایی که خراسان رضوی به منطقة قاین در خراسان جنوبی پیوند میخورد.
تالاب کجی، زیبا و ناشناخته
جادّة نهبندان به بیرجند، یک جادّة کفی است. در دو طرف جادّه تا چشم کار میکند بیابان است. راه دو طرفه است. پایینتر، به دو راهی چاه دراز میرسیم، امّا از تابلویی مبنی بر نزدیک شدن به تالاب خبری نیست. «تالاب کجی» روی کمتر نقشهای ثبت شده است و همین، کار را سخت کرده است.
جادّة چاه دراز خاکی است و هموار و درستتر آنکه در این کویر، جای ناهمواری به چشم نمیآید. هر چه هست دشت برهوت است و خاربوتههای کوچک. تا به روستا برسیم، از چند نفر دیگر نشانی را میپرسیم.
روستای چاه دراز، جان میدهد برای ساختن فیلمهای تاریخی؛ اجتماع پراکندة خانههای خشت و گلی با حیاطهای بزرگی که دیوار ندارند. کنار هر خانه، تنوری است و انبوه هیزم و جایی برای مرغ و خروسها. وسط میدانگاهی روستا، بچّهها بازی میکنند. چاه دراز، خشک است و خاکی؛ مثل همه روستاهای کویری.
از یکی از روستاییها نشانی تالاب را میپرسیم. مرد، ابتدا به صبحانه تعارفمان میکند. بعد توضیح میدهد که برای رسیدن به تالاب باید از تاغزار رد بشوید و تأکید میکند که جنگل تاغ را نمیتوانید بدون راه بلد، رد کنید. میگوید 100 متر که در دل تاغزار بروید، هر راه میشود هزار راه.
تاغزار، همان طور که مرد روستایی میگفت، پیچ در پیچ است. بوتههای بزرگ تاغ، با شاخههای به هم پیچیده، نزدیک هم روییدهاند و حالا در سرمای زمستان خشکیده و خالی به نظر میرسند. تا چشم کار میکند تاغ است و شنهای نرم کویر. شن ها پای بوتهها گیر افتادهاند و تپّههایی کوچکی درست کرده اند که بوتههای تاغ، بالای آن قد کشیدهاند. طبیعتگردها، نام اینها را گذاشتهاند «گلدان کویر» یا «نبکا» و بیشترین نبکاها، جایی نزدیک «کلوتهای شهداد» قرار دارد که به «پارک نبکاها» معروف است.
جلوتر، به یک گلّه شتر میرسیم که لابهلای تاغها پخش شدهاند و هیکل درشتشان از بالای بوتهها پیداست. شترها درشت و آرام هستند و کند و بیتفاوت به نظر میرسند. حضور پر گرد و خاک ماشین هم نمیتواند آرامششان را به هم بزند. توی چشمهای ما زل میزنند و به جویدن سر شاخة خشک ادامه میدهند. پشمشان بلند است و از قهوهای به سیاهی میزند.
نیم ساعتی طول میکشد تا از تاغزار بیرون میآییم و دوباره دشت پدیدار میشود... و روستای «کجی» و دکل بلند پاسگاه محیطبانی. باید نزدیک تالاب باشیم.
تالاب کجی، نزدیک روستای کجی(کجی اوّل) است. اینجا کم ارتفاعترین جای دشت است و همة آبهایی که از بارش های فصلی حاصل میشود، سرانجام به همین تالاب میریزد. رودهای فصلی، خاک کویر را میشویند و نمکش را با خودشان به تالاب میآورند.
کمی زود آمدهایم. هنوز بارشهای پراکندة فصلی آغاز نشده و تالاب، آنقدرها آبی ندارد. هر چه هست، حوضچههای کوچکی است که سراسر دشت را پوشاندهاند. آب، حسابی شور است؛ آنقدر که هر جا فروکش کرده، سفیدی نمک، روی گل و لایها را پوشانده است. تالاب کجی، یک نمکزار وسیع است.
قنبری که حالا با ما همراه شده تا تالاب را نشانمان بدهد، توضیح میدهد که تابستانها اهالی روستا، از تالاب نمک برداشت میکنند؛ نمکی که بخشی از آن به مصرف خوراکی میرسد و باقی به وزارت راه فروخته میشود تا در زمستانها، به کار نمکپاشی جادّهها بیاید.
توی آب تالاب، هیچ کرم یا حلزونی وجود ندارد. هیچ حشرهای لابهلای بوتههای روییده در تالاب زیست نمیکند. تنها پشهها هستند که روی آب آن مینشینند؛ و البتّه گنجشکها و دمجنبانکها که روی شاخ و برگ گزها لانه دارند.
بوتههای فراوانی اطراف حوضچهها را پوشاندهاند، بوتههایی که به زودی با آغاز بارشها، دست کم تا نیمه، زیر آب میروند. جنس بوتهها از گیاهان شورهزار است، گیاهانی که میتوانند آب شیرین را جذب کنند و نمک را به شورهزار برگردانند. گیاه سبز آن هم در شورترین جای کویر، دیدنی است.
از پرندهها خبری نیست. دُرناها و حواصیلها دورتر در عمق تالاب نشستهاند، امّا مرغابیها دیده میشوند. شکل ظاهری مرغابیها تا حدّی به غازها شباهت دارد. از اردکها بزرگترند و گردنِ درازتری دارند. منقار آنها کوتاه و قوی است. روی آب چرب هستند و نر و مادّهشان هم شکل است.
دستهای از پرندههای مهاجر، از یک گوشة تالاب پرواز میکنند. فرصت کوتاهی برای عکس گرفتن داریم. پرندهها بنشینند، لابهلای بوتهها گم میشوند و دیده نخواهند شد. پرندهها توی آسمان چرخ میخورند و از قضا میآیند و نزدیک ما مینشینند و تشخیصشان سخت است. بیشترشان اردک سر سبز هستند. یک دسته غاز و یک دسته آنقوت هم هستند. عکس میگیریم. آنقوت ها از مرغابیها، چاقترند. به نظر خپل میرسند؛ از آن پرندههایی که زورشان میآید پرواز کنند.
پرندههای مهاجر تا اواخر زمستان همین جا هستند. اینجا فلامینگو هم دارد. اینها همه افزون بر هوبره و عقاب طلایی و زاغ بور است که بومی منطقه هستند.
زمستان مناسبترین فصل، برای سفر به تالاب کجی است. در این فصل، تالاب در پر آبترین حالت ممکن قرار دارد و علاوه بر آن، شانس دیدن پرندههای مهاجر را هم خواهید داشت.
چطور به تالاب کجی برسیم؟
تالاب کجی در 75 کیلومتری نهبندان در خراسان جنوبی قرار دارد. برای سفر به تالاب کجی، ابتدا باید به بیرجند بروید. از بیرجند به سمت نهبندان، در کیلومتر 115 کمی مانده به شهر «شوسف»، به دوراهی «سهلآباد» میرسید. جادّه تا سهلآباد آسفالت است. سهلآباد یکی از چند روستایی است که در حاشیة تالاب کجی قرار دارد.
اگر هم از نهبندان به سمت بیرجند میآیید، کمی بعد از شوسف، دوراهی «چاه دراز» قرار دارد. از چاه دراز تا روستای کجی حدود 20 کیلومتر راه است که از وسط تاغزار میگذرد. شمااز این مسیر شانس دیدن زاغ بور را هم دارید.
- کلمات کلیدی:
- همسفر با مهمان های زمستانی