امروز  شنبه ۳ آذر ۱۴۰۳
نجان از زبان همسایه
۱۳۹۴/۰۵/۲۶ تعداد بازدید: ۱۸۲۵
print

نجان از زبان همسایه

زنجان از زبان همسایه
شیرین سیّدی
قرن هفتم هجری است و علم جغرافیا تا آن جا پیشرفت کرده که می دانند جهان گرد است و به چهار قسمت با دو نیم کرة شمالی - جنوبی و شرقی - غربی تقسیم شده است. گمان بر این بود که شمال، یخبندان است و جنوب، آتشِ سوزان و شرق و غرب با آب به هم متّصل شده اند که البتّه این سفر دریایی از توان بشر خارج است و تنها یک ربع زمین مسکون است که به هفت اقلیم تقسیم شده است. چهارمین اقلیم از چین و تبّت تا آذربایجان و بحر محیط (آب های آزاد) را در برگرفته و خراسان و طبرستان و ناحیة جبال (یا همان البرز و زاگرس خودمان) در این اقلیم قرار گرفته اند. شرق و غرب این اقلیم را هم شاهراه اعظم (راه ابریشم معروف) به هم متّصل می کند.
نویسندة خوش ذوق قزوینی به نام زکریّا بن محمّد بن محمود در کتاب جغرافیای تاریخی خود به نام آثار البلاد و اخبار العباد از دو شهر در همسایگی زادگاهش، قزوین سخن گفته؛ یکی ابهر و دیگری زنجان. بشنوید از زبان خودش:
«ابهر شهری است تابع جبال از بناهای شاپور ذوالاکتاف. گویند زمینی که شهر بر روی آن بنا شده، چشمه سارهایی بوده که از صدها سوراخ آب می‏جوشید.
این سوراخ ها را با پشم و چرم سد کردند و خانه‏ها را بر چشمه‏های پشم آلو بنا کردند. منظر شهر از بیرون زیباتر از اندرون است. شهر ابهر هوای سازگار دارد و آبش بسیار گوارا. باغات و میوة شهر ابهر شهرت جهانی دارند؛ از جمله نوعی گلابی به نام عبّاسی که در خوشمزگی مثل شده است. آثار دژی در ابهر هست که گویند در قدیم الایّام، هر کس از دولت یاغی می‏شد، به این قلعه پناه می برد. ناچار آن را ویران کردند. گویند اکنون خرابه‏های این قلعه، کنام درندگان است و هیچ کس جسارت نزدیک شدن ندارد.
در ابهر آبی موجود است که از چشمه‏ای می جوشد و هر تیغ پولادینی را اعمّ از شمشیر و... به وسیلة آن آب دهند، تیز و بادوام خواهد شد. در پیرامون ابهر به هر طرف نگاه کنی، آسیاب ها را می بینی که به وسیلة آب می چرخند. ابهریان، چه زن و چه مرد در زیبایی از اهل هر شهر دیگری گوی سبقت ربوده‏اند. همه با هم یک دل و یک جان متّحدند و به هواداری از مظلوم قیام کنند. تاکنون هیچ والی ای جسارت به خود نداده با شهروندی ابهری درگیر شود.
میان راه ابهر به خلخال، زنجان است؛ شاهراه قافله های روم و خراسان و شام و عراق و عربستان. و از این رو اطراف و اکناف زنجان، همواره جای دزدان و رهزنان است. هوایش بسیار لطیف و سازگار است و در کوهستان هایش کان آهن، فراوان؛ بازرگانان زنجانی، آهن ساخت زنجان را به سایر ممالک صادر کنند. زنجانی ها عادت های عجیب دارند. اگر سالی خشک سال و نان تا حدّی گران باشد، نانوایان زنجانی نان را با آهن فروشند. کسی چند نان بخواهد، باید هم وزن نان ها، آهن و میخ هم بخرد یا پولش را بپردازد و نبرد. گویند روزی وقت غروب کاروانی به اطراف زنجان رسید. گفتند از بیم راهزنان مصلحت نیست شب در اینجا اطراق کنیم. شب به سفر ادامه دهیم و فردا دور از شهر زنجان می آساییم. چند کس از آن ها آمدند که در شهر نان بخرند. تنها یک دکّان مانده بود که نان می پخـت و می فروخت. نانوا پالان خری را پهلوی خود گذاشته بود و می گفت هرکس این کهنه جُل را نخرد، نان نخورد. نان خر ناچار پول نان و پول پالان را پرداخت. نان را برد و جل را گذاشت. در این بین ظریفی آمد، نان خواست. نانوا گفت اوّل باید این جل را از من خری. مرد گفت به به چه خوب! مدّت هاست که دنبال چنین پالانی برای الاغم بودم. نرخ جل را پرداخت و همان جا آن را گرفت و آتش زد تا نان خران از بلای جل خریدن رها شوند.
در زنجان اصلاً کژدم نیست، جز در جایی دور از شهر که آن را گور پرنده گویند. اگر یکی از آن ها به شهر منتقل شود، بلادرنگ به موطن خود، یعنی همان گورستان بازمی گردد.کوهی در پیرامون زنجان هست که «کوه بزاو» می نامند؛ همیشه سبز و خرّم با مناظر دلربا که چندین سرچشمة جوشان با آب گوارا و صاف در آن به چشم می‏خورد. به ویژه موسم بهار تو گویی سرپوشی از دیبا به رنگ های بس زیبا بر نوعروس کشیده اند. چندین فرسخ در فرسخ، نکهت جان فزای آن مشام ها را می‏نوازد».
اوصاف این مرد قزوینی از شهر همسایه وسوسه انگیز است، امّا اینکه این مناظر تا چه حد برجا هستند، باید رفت و دید

نظرات

 نام:
 *نظر: