فکر میکردم بیشتر از اینا باشه
۱۳۹۴/۰۹/۰۳ تعداد بازدید: ۱۹۵۵

فکر میکردم بیشتر از اینا باشه تحلیلی بر فیلم «پسر بودن»، محصول امریکا، 2014

فکر میکردم بیشتر از اینا باشه
تحلیلی بر فیلم «پسر بودن»، محصول امریکا، 2014
BoyHOOD
Directed by : Richard Linklater
Writting : Richard Linklater
زمان: 165 دقیقه
برندة اسکار بهترین نقش مکمّل زن و سه نامزدی اسکار کارگردانی، تدوین و نقش مکمّل مرد
خلاصه داستان:
بازگو کردن خلاصهای از داستان فیلم «پسر بودن» کار سادهای نیست؛ برای اینکه واقعاً داستانی وجود ندارد که بتوان خلاصهای برایش در نظر گرفت! فصل آغازین فیلم روایت زندگی پسر بچّهای به نام میسن(اِلار کُلتران) است که پدر و مادرش از یکدیگر طلاق گرفتهاند و او به همراه خواهرش با مادرشان(پاتریشیا آرکوئتا که برای همین نقش برندة اسکار بهترین بازیگر نقش مکمّل زن 2015 شد) زندگی میکنند. در این بین پدر خانواده(اِتان هاوک) که درگیر زندگی شخصی خودش است، سعی میکند وظیفة پدریاش را با شیوة سرخوشانه و البتّه منحصر به فرد خودش انجام دهد.
ریچارد لینکلیتر، کارگردان فیلم، پسر بودن را در زادگاهش، شهر هوستن امریکا(ایالت تگزاس)، بر پایة داستان زندگی یک پسربچّة 6 ساله به مدّت 12 سال به تصویر کشیده که دقیقاً در مدّت زمان 12 سال هم ساخته شده است. مهمترین و با ارزشترین مفهوم و پیام فیلم این است که خانواده مهمترین بستر برای شکلگیری شخصیّت کودکان است و کوچکترین تصمیمی میتواند آیندة آن کودک را تحتتأثیر قرار دهد؛ نکته و هدفی که نزدیک به دو دهه است سیاستمداران و تصمیمگیران فرهنگی امریکا به سمتش خیز برداشتهاند. لینکلیتر(کارگردان) به خوبی توانسته این پیام را در لابهلای صحبتهای پدر و مادر با فرزندانشان به مخاطب انتقال دهد و مطمئنّاً نحوة ارائة آن، یکی از تأثیرگذارین و ارزشمندترین نحوههای انتقال مفهوم است که در تاریخ سینما مشاهده شده است؛ چراکه تماشاگر قادر است نتیجة تصمیمات پدر و مادر میسن را طی دوران رشد او مشاهده کند؛ آن هم دورانی که والدین واقعاً در حال پیر شدن هستند و شخصیّت کودک فیلم هم واقعاً رشد کرده است. لحظات این فیلم کاملاً یکدست و در خدمت زندگی است؛ یک مدل زندگی کاملاً امریکایی با تمام دغدغهها، اولویتها، ارزشها و فراز و فرودهایش.
بازیگران فیلم نیز که شاهکاری رقم زدهاند و توانستهاند در مدّت زمان 12 سال نقشهای خودشان را ایفا کنند، کاملاً باورپذیر هستند. بهترین بازیگر فیلم مسلّماً اِلار کلتران(نقش پسربچّه، میسون) است که از کودکی تا نوجوانی در مقابل دوربین قرار گرفته و کاملاً در تصاویر مشهود است که هرسال تجربة بازیگریاش افزایش یافته است. شاید هرگز نتوان همانند کلتران بازیگری در سینما یافت که در مدّت زمان 12 سال در یک فیلم داستانی حضور پیدا کند. فیلم به طور شگفتانگیزی زندگی یک کودک تا نوجوانی و تمام مشکلاتش را شکافته و اثری را به سینماها آورده که مسلّماً یکی از کاملترین آثار تاریخ سینما به شمار میرود.
این فیلم نیز همانند اغلب نمونههای مشابه امریکایی(هالیوودی)، در راستای تبلیغ و اقناع مخاطب برای توجّه به الگویی است از زندگی امریکای مدرن امروز؛ چیزی که تصمیمسازان فرهنگی ایالاتمتّحده به آن اذعان دارند، توجّه به زیرساختهای خانواده است. امریکای امروز، به خصوص پس از یازده سپتامبر و پوستانداختن شریان فرهنگیاش به این حقیقت رسیده است که اسکلت و شالودة یک جامعة سالم بر پایة یک خانوادة سالم بنا میشود. کما اینکه طی دهة اخیر در امریکا، بارداری زنان رسماً به عنوان یکی از ارزشهای اجتماعی قابل احترام جا افتاده است و حتّی از شاخصهایی همچون مقابله با آپارتاید(تبعیضنژادی)، احترام به کهنسالان یا احترام به حقوق حیوانات که پیشتر و به اقتضای زمانهشان در آن جوامع در رتبههای بالاتر ارزشگذاریهای اجتماعی بود، پیشی گرفته است. به طور دقیقتر، توجّه به نکات استراتژیکی همچون بازیهای کودکانة میسن با دوستانش، تابسواری او، کلکلهای کودکانه با سامانتا خواهر بزرگترش، لذّت و هیجان تماشای یک بازی بیسبال به همراه پدر، بازیهای خانوادگی چون پانتومیم، آواز خواندن پدر برای فرزندانش که مثل یک لالایی شیرین است، مراسم جشن تولّد در کنار دوستان و خانواده و... در مجموع نقشة راهی را شکل میدهند که میتواند چراغ راه والدین جوان باشد.
این فیلم نیز همانند اغلب نمونههای مشابه امریکایی(هالیوودی)، در راستای تبلیغ و اقناع مخاطب برای توجّه به الگویی است از زندگی امریکای مدرن امروز؛ چیزی که تصمیمسازان فرهنگی ایالاتمتّحده به آن اذعان دارند، توجّه به زیرساختهای خانواده است. امریکای امروز، به خصوص پس از یازده سپتامبر و پوستانداختن شریان فرهنگیاش به این حقیقت رسیده است که اسکلت و شالودة یک جامعة سالم بر پایة یک خانوادة سالم بنا میشود. کما اینکه طی دهة اخیر در امریکا، بارداری زنان رسماً به عنوان یکی از ارزشهای اجتماعی قابل احترام جا افتاده است و حتّی از شاخصهایی همچون مقابله با آپارتاید(تبعیضنژادی)، احترام به کهنسالان یا احترام به حقوق حیوانات که پیشتر و به اقتضای زمانهشان در آن جوامع در رتبههای بالاتر ارزشگذاریهای اجتماعی بود، پیشی گرفته است. به طور دقیقتر، توجّه به نکات استراتژیکی همچون بازیهای کودکانة میسن با دوستانش، تابسواری او، کلکلهای کودکانه با سامانتا خواهر بزرگترش، لذّت و هیجان تماشای یک بازی بیسبال به همراه پدر، بازیهای خانوادگی چون پانتومیم، آواز خواندن پدر برای فرزندانش که مثل یک لالایی شیرین است، مراسم جشن تولّد در کنار دوستان و خانواده و... در مجموع نقشة راهی را شکل میدهند که میتواند چراغ راه والدین جوان باشد.
نکتة دیگری که برجسته است، اعتقاد به «زندگی در لحظه و زمان حال» است. نمایندة این نگرش در فیلم، شخصیّت ایتن هاوک است که به عنوان پدر میسن و سامانتا که از مادرشان جدا شده، فقط گاهی میتواند فرزندانش را ملاقات کند و با آنها به گردش و تفریح برود. این طور به نظر میرسد که بچّهها وقتی واقعاً خوشحالند که در کنار و همراه پدرشان هستند؛ پدری که سعی میکند فرزندانش را با تمام واقعیّتهای زندگی آشنا کند و به آنها لذّت بردن از لحظهها را بیاموزد. از این رو است که هر جور شده به دخترش که به سنّ بلوغ رسیده، مسائل جنسی را گوشزد میکند یا پسرش میسن را در ارتباط با دختران هشیار میکند. او برای فرزندانش آهنگ مینوازد و آواز میخواند. آنها را به تماشای مسابقة بیسبال، سالن بولینگ و شکار میبرد. انگار پدر در تمام لحظههایی که در کنار فرزندانش است، فلسفة زندگی را به آنها میآموزد.. پدر حتّی میگوید که آنها نباید در حسرت زمانِ ازدسترفته باشند و باید در لحظه زندگی کنند. اگر همین معیارهای پدرِخوببودن به جامعة امریکایی تعمیم داده شود، خلّاقیتهای فیلمنامهای و نیز ذهنیّت نئوهالیوودی فیلم روشنتر نمایان میگردند. مخاطب در این فیلم شاهد مبارزات تبلیغاتی اوباما در دور اوّل ریاستجمهوریاش، ورود آیپَد و یک بحث جنجالی پدر و پسری دربارة آینده احتمالی فیلمهای جنگ ستارگان است. در کنار اینها، خیلی واضح و جسورانه نشانههای فرهنگی- اجتماعی جامعة امریکا هم نمایش داده میشود. مواردی مانند موسیقی راک در فیلم که علاوه بر جذّابیتهایش، سبکی است که به نوعی فرهنگ نسل جدید امریکا را شکل میدهد. از طرفی با اشارهای به انتخابات ریاستجمهوری امریکا و حمایت ضمنی از اوباما، حزب جمهوریخواه و تندرویهای آنها را محکوم میکند و نگاهی اجتماعی- سیاسی به دوران معاصر امریکا دارد. سینما به درستی سهمش را در انتشار سیاستهای امریکایی ادا میکند؛ البتّه که اینبار توطئه و توهّم توطئهای در کار نیست و این سیاستهای بهواقع صحیح میتوانند در هر کشوری مفید و روشنگرانه باشند و همین میتواند به وضوح، پیام فرهنگی فیلم و در نگاه اولیتر، پیام فرهنگی ایالات متّحدة امریکا باشد به سایر جوامع، بهویژه جهان سوم.
وقتی میسونِ نوجوان با چهرهای کودکانه و موهایی کوتاه به اتاق میرود و روز بعد، میسونی قد بلندتر، با چهرهای جا افتادهتر و موهایی بلندتر و صدایی دورگه از اتاق بیرون میآید، گذر زمان با تمام وجود حس میشود. مخاطب انگار گذر عمر خودش را دیده است وهمچون مادر میسون، گاه دچار تردید نسبت به آنچه که گذشته هم شدهاست. مادر جایی در انتهای فیلم، وقتی حالا دیگر چهرة تکیدهای پیدا کرده، با دیدنِ میسونِ جوان که آماده میشود از پیشِ او برود(شهری دیگر برای دانشگاه)، ناگهان میزند زیر گریه و جملة عجیبی میگوید: «فکر میکردم بیشتر از اینا باشه». و این جملهای کلیدی است که خیلی از افراد با خود تکرار کردهاند وقتی که به عقب بازگشتهاند. انسان همیشه فکر میکرده بیش از اینها باید باشد و در آن لحظة انتهایی، تردید و ترس بَرَش میدارد که آیا فقط همین بود؟ زندگیاش چه شد؟ دنبال چه بوده؟ و حالا چرا اینجاست؟
سیاستمداران و تصمیمگیران دنیای امروز به این باور رسیدهاند که برای جذب مخاطب و به طور خاصتر، توریست، باید روی باورهای افراد کار کنند؛ باورهایی که کاملاً اکتسابی از درون خانواده شکل میگیرند و شروع به رشد میکنند. اینروزها چنین حرکتها و تئوریهایی به مراتب بیشتر از نمایش تکبُعدی و عریان جاذبههای بصری به صنعت گردشگری کمک میکند. دقیقتر اینکه، هر دو لازم و ملزوم یکدیگرند.